بیخیال!
امروز بعد مدتها که از اینجا غافل بودم یهو دلم خواست یه ذره اینجا بنویسم از چیزایی که این چندوقته اتفاق افتاد.از جزییات که بگذریم شاید نوشتن دیدگاهم راجع به یه سری مسائل پیرامونی باعث شه بعدا که شاید به اینجا دوباره سر بزنم ببینم چقدر دیدگاه های امروزم رو اون روز هم قبول دارم!
بعد یک کنکور اساسی ارشد برخوردم اومد شریف تا فضای اینجا رو هم تجربه کنم.فرق چندانی با تهران نداره جز اینکه یه نقطه به شدت مثبت داره اونم وجود مرکز رشد و شتاب دهنده اش هستش که وقتی میری داخلش کلا انگار از فضای همورک و پروژه و درس و اینا جدا میشی و یه حسی بهت میگه وارد یه بخش خیلی کوچیک از جامعه شدی که وسط شریف سبز شده و چقدر دیدن این بخش کوچیک از جامعه جالبه و جذاب!
یکی یه تعریف قشنگ داشت از شتاب دهنده که فرق زیادی داشت با اون تعریف های کتابی که احتمالا شنیدین.میگفت ببین شتاب دهنده جاییه که تو فرصت پیدا میکنی کم کم مزه دنیای خارج دانشگاه رو بچشی.اصلا انکوباتور که برای این تیپ فضاها به کار میره در واقع به اون اتاقای شیشه ای محافظت نوزاد گفته میشه که بچه هایی که یه ذره نمیتونن با دنیای خارج شکم مامان ارتباط بگیرن رو اول میذارن اونجا تا کم کم دستش بیاد بیرون چه خبره.
چند روز پیش فرصتی شد یه سر برم شرکت یکی از اساتید که اونجاس.ساعتای 3 اینا رفتم ولی اصلا نفهمیدم کی شد ساعت 5 و باید برمی گشتم.یه جو جوون و سرزنده که دارن برای اهدافشون میجنگن واقعا هیجان انگیزه!
یه وقتایی تقریبا به این میرسی که دانشگاه و درس اون چیزی نیست که بتونه خیلی کمکت کنه.تا حالا به این فکر کردین چرا تو رنکینگ پولدارهای دنیا (که البته خوشبخت های دنیا نیستن الزاما!) هیچ کدوم از دانشمندا نیستن؟ حتی اوناییشون هم که میخوان یه شرکت راه بندازن و یه ذره پول غیر دانشگاهی دربیارن معمولا کار و بارشون سکه نمیشه.از اونطرف الزاما اونایی هم که مدیریت و کسب و کار و اینا هم میخونن الزاما ثروتمند نمیشن.داستان جالبیه به نظر و شاید یه خوراک فکری برا اونایی که به قول رفیقم خوره فکر کردنن!
از مهدی عزیز هم که کامنتش رو خیلی دیر جواب دادم عذر میخوام.
- ۹۹/۱۱/۰۲
متاسفانه تو شرایطی که برای رسیدن به هدف و خواستت نیاز به آرامش داری و از قضا شرایط مالی برای رسیدن به این آرامش فکرو روح بی تاثیر نیست،شما دیگه نمیتونی راه درسو دانشگاه رو تنها انتخابِ خوب زندگیت بدونی و ازش لذت ببری...