مهندسی طور

روزنوشت های یه مهندس تازه کار

مهندسی طور

روزنوشت های یه مهندس تازه کار

مهندسی طور

تا حالا به این فکر کردین که تو یه سیستم کامپیوتری GPU چقدر کارآمد و مهمه ولی به اندازه CPU شناخته شده نیست.یه جورایی همون "مجهولون فی الارض معروفون فی السماء" که میگن!
یه حسی بهم میگه کاش بتونم مثه GPU باشم :)

۹ مطلب با موضوع «روزنوشت ها» ثبت شده است

روزها در پی روزها

جمعه, ۱ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۲۰ ب.ظ

سلام!

بازم بعد کلی مدت اومدم اینجا بنویسم یه ذره.شابد بیشتر فکر میکنم نوشتن یه جور حسیه که فقط وقتی بخواد در خونت در میزنه و تو هم اگه شانس بیاری و اون موقع خونه باشی در رو شاید روش باز کنی!

روزای گرمیه به شدت و الان که دارم اینا رو مینویسم کنار یک پنکه نشستم که اگه برم اونور تر از گرما خیس عرق میشم.شاید یه وقتایی فکر میکنم که این سختی ها رو چرا دارم تحمل میکنم.منم میتونستم الان مثه خیلی از همسن و سالام تو خونه خودم زیر باد کولر نشسته باشم و تنها دغدغه ام درسایی باشن که باید یکی یکی پاس کنم ولی فکر میکنم من خیلی زودتر از سنم درگیر مشکلات زندگی شدم.این قضیه فارغ از خوب یا بد بودنش فکر میکنم میتونه خیلی مقاوم ترم کنه و از این بابت خدا رو شاکرم.امیدوارم این مرحله زندگی رو هم پشت سر بذارم.ولی یه سوال امشب خیلی ذهنمو درگیر کرد.آیا واقعا باید به امید روزای بهتر این روزها رو صرفا گذروند؟ینی این روزا مقدمه ای برای رسیدن به روزای بهترن؟اومدیم و اون روزا اصن نیومدن.اونوقت ما موندیم و کلی از روزهایی که به امید اومدن اون روزای خوب(که هیچ وقت هم نیومدن) از دست دادیم.

یکی یه مثال جالب میزد.میگفت بعضی از دوره های زندگی مثه شکلات تلخ میمونه یا مثه قهوه تلخ که باید آروم آروم مزه مزه شون کنی و حتی از تلخی شون لذت ببری.به نظرم شاد بودن زمانی که همه چی ردیفه هنر نیست.اینکه تو گرمترین روز سال بشینی کنار یه پنکه که باد گرم رو حواله صورتتت میکنه و بازم خدا رو شکر کنی هنریه که زندگی تلاش میکنه بهمون یاد بده.امیدوارم شاگرد خوبی براش باشم!

  • Saeid

ساخت گیرنده 2.4 گیگاهرتزی!

سه شنبه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۰، ۰۳:۱۵ ب.ظ

سلام!

 

تو پست های قبلیم راجع به ساخت یه فرستنده صحبت کردم و دردسرهایی که برای ساختش داشتم ولی خب فرستنده بدون گیرنده که به درد نمیخوره! به همین خاطر تصمیم گرفتم گیرنده رو هم خودم بسارم و الان که این سطرها رو مینویسم کار ساختش که از دیروز شروع کرده بودم تموم شده و تست هاش رو هم پاس کرده و خداروشکر مشکلی نبود.اول از همه اینکه این برد گیرنده رو چون تجربم یه ذره تو ساخت بیشتر شده بود تونستم با کیفیت بهتری دربیارم که تصویر مراحل مختلف ساختش رو اینجا میبینید.

این تصویر زمانیه که برد رو از اسید درآوردم و با سیم ظرفشویی تمیزش کردم.

اینم مربوط میشه به بعد انجام سوراخ کاری که با مینی دریل (دفعه پیش که اومدم خونه این مینی دریل رو با درایور کامپیوتر ساختم) انجام شد و البته زمانبر بود نسبتا چون مته تیزی نداشتم که سریع سوراخ رو ایجاد کنه.

خب اینم روی برده تو همون مرحله سوراخکاری!

اون ماژول ژیروسکوپ رو هم گذاشتم تا بتونم این گیرنده رو روی ربات پرنده ام نصب کنم و باهاش پرواز کنم.گیرنده های رادیویی که تو بازار هست برای رباتای پرنده برد محدودی دارند ولی این گیرنده با کمک آنتنی که داره طبق ادعای شرکت سازنده تو فضای آزاد میتونه تا 1 کیلومتر برد داشته باشه و این خیلی خوبه :)

و اینم نتیجه نهایی که بدون مشکل کار میکرد!

 

ایشالا تصمیم دارم تا پایان عید برنامه فلایت کنترلر رو تکمیل کنم و روی ربات تست کنم.فقط تنها قسمتی که از همین الان نگرانش هستم تنظیم ضرایب کنترلیه که اونایی که کار کردن میدونن تو کوادکوپترها سخت ترین قسمته تقریبا!

 

خب اینم از این :)

  • Saeid

بالاخره تموم شد :)

يكشنبه, ۸ فروردين ۱۴۰۰، ۱۱:۰۵ ب.ظ

سلام!

این چند روز درگیر ساختن یه برد کنترلر با ماژول مخابراتی nrf24l01 بودم که PCB ش رو خودم تو خونه بزنم.اول برد رو خیلی باحال طراحی کرده بودم و پلی گان گذاشته بودم و اینا ولی بعد اینکه بردشو زدم(خود اینم کلی داستان داشت.کلی تو شهر گشتم تا یه جا پیدا کردم که کاغذ گلاسه خوب داشت و بعدش هم بردم یه جا که چاپ تبلیغاتی انجام میداد برام پرینت گرفتن!) در کمال تعجب دیدم که ترک ها با پلی گان تماس دارن و خیلی داغون شده :/ فکر کردم بردشو کلا بندازم دور و یکی دیگه درست کنم ولی حیفم اومد راستش :) همین شد که اون قسمت اتصالات الکتریکی برد رو فقط رو یه فیبر مسی دیگه اینبار بدون پلی گان و یه سری تغییرات پیاده کردم و روی برد قبلی رو چسب نواری زدم (که اتصالاتش با این برد جدیده مشکل درست نکنن) و این برد جدیده رو با چسب رو اون قسمتش چسبوندم.قبول دارم خیلی کار مزخرفیه برا یه برد مدار چاپی ولی خب پروتوتایپه دیگه D:

خلاصه بعد اینکه با هزار امید و آرزو پروگرامش کردم دیدم کار نمیکنه :/ بوق چک که کردم دیدم یکی از پایه های SPI ماژول به آردوینو خوب اتصال پیدا نکرده و سر همین مجبور شدم یه سیم خیلی کوتاه از پایه یه مقاومت بیچاره جدا کنم و این دو تا پین رو به هم لحیم کنم(احتمالا تو عکس یه خورده معلومه!) وخب شکر خدا بعدش کامل درست کار کرد و خستگی از تنم بیرون رفت.

 

ته داستان این شد نتیجش :)

 

 

پ.ن. امشب شب نیمه شعبانه و ولادت آقاجانمون.ایشالا زودتر بیان...

  • Saeid

انگیزه

پنجشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۳۲ ب.ظ

سلام!

یه وقتایی هست احساس میکنی زندگی میخواد همه جوره حالتو بگیره اما یهو همه چی عوض میشه و حسابی جون میگیری برای ادامه راه!

بعد اینکه کرونا شروع شد یه جورایی عجله عجله از خوابگاه زدیم بیرون و اومدیم خونه با این امید که این داستان تهش خیلی طول بکشه تا عید خواهد بود و بعدش برمیگردیم سر کار و درسمون اما الان بعد حدود 8 ماه از شروعش میفهمیم قضیه حسابی جدی تره از این حرفا.داستانی که هنوز معلوم نیست قراره تا کی ادامه پیدا کنه!

حالا یه بچه الکترونیکی رو تصور کن که ازش تمام امکاناتشو بگیری.حتی یه سیم و led نداشته باشه که به باتری وصل کنه ذوق کنه :/

روزای اول دقیقا همین وضع رو داشتم.تقریبا تموم چیزایی که تو خونه داشتم رو همون اولای دانشگاه بردم تهران و اونجا ازشون استفاده میکردم.امروز بعد 8 ماه تقریبا تونستم یه آزمایشگاه کوچیک تو خونه برا خودم راه بندازم :)

لازمه از دوستام اشکان و علیرضا هم کلی تشکر کنم که تو این شرایط لطف کردن کارام تو دانشگاه رو انجام میدادن و وسایلامو از آزمایشگاه برام پست کردن تا من بتونم اینجا یه ذره جدا از دغدغه کرونا و اینا به کارا برسم.از دیروز که بسته پستی که توش وسایلم بود رسید دم خونه تا امروز کلی کارا جلو رفته.رزبری پای داره حسابی حال میده و خلاصه اوضاع بروفق مراده!

یه جورایی حس میکنم این بسته برام مثه دیدن حضرت یوسف برا باباش بود :)

 

به امید روزای بهتر!

  • Saeid

این روزها

جمعه, ۲۵ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۳۸ ب.ظ

سلام!

این روزها همچنان دارن با شتاب عبور میکنن.یه وقتایی با خودم فکر میکنم واقعا هدف ما تو این جهان اینه که صرفا بخونیم و بخونیم و بخونیم؟

 

چندروز پیش با یه برنامه تلویزیونی به طور اتفاقی آشنا شدم که خب چون تو حوزه کارآفرینی و کسب و کار بود نشستم پاش و خب انصافا باید بگم برنامه جالبی بود به خصوص اینکه یکی از طرح های این برنامه یه پروژه هوشمندسازی بود که به نظرم جالب بود و خب از اون جالب تر انگیزه و انرژی ای که این تیم ها داشتن برای انجام کارهاشون.

 

راستش این روزا قبل دیدن این برنامه فقط فکر میکردم تو شرایط کرونایی فعلی کاری نمیشه کار و باید دست روی دست گذاشت.تهش که خیلی بتونی از وقتت استفاده کنی اینه که یه کورس آموزشی پیدا کنی و اونو ببینی که شاید یه مهارت به لیست مهارت هات تو رزومه اضافه شه ولی خب به قول شهریار "این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه؟!"

 

مستند مسابقه "کارساز" بهم نشون داد شاید خیلی وقتا اون چیزی که میتونه تو رو از رسیدن به هدفت دور نگه داره نداشتن دانش و تخصص نیست که بخوای با دیدن n تا دوره آموزشی حلش کنی.مساله جای دیگس.داستان از ترس ما برای شروع ناشی میشه.کرونا شاید خیلی از فرصت ها رو ازمون گرفت.همین دیروز تلویزیون پارک لاله رونشون میداد.یاد صبح هایی افتادم که با کلی ذوق و شوق بلند میشدم میرفتم تا عصر تو آزمایشگاه با چیزای مختلف ور میرفتم و الان که میبینم بیشترین چیزایی که یادگرفتم هم از همون روزا بود.

آی که حسابی دلم تنگ شده برای اون روزا!

 

به نظرتون میشه دوباره به اون روزای خوب برگردیم؟

 

نمیدونم چی شد که دلم خواست بنویسم اینجا و ثبت کنم حال این روزهام رو تا وقتی از این فضا عبور کردم و به عقب نگاه کردم بتونم نشونه هایی برای ادامه مسیرم پیدا کنم.

 

راستی دیروز کلید کمدم تو آزمایشگاه رو برای یکی از بچه ها فرستادم تهران که بره و وسایل کمدم رو برام پست کنه تا بتونم اینجا رویام رو بسازم :)

 

با آرزوی حال خوب برای همه مون!

  • Saeid

راه اندازی SIM800

سه شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۵۶ ب.ظ

سلام!

بالاخره بعد مدت ها کنکور رو هم دادیم رفت و تونستم یه ذره به چیزایی که علاقه دارم بپردازم.یکی از اونا هم پروژه کارشناسیم بود.به نظرم جذاب ترین واحدی که تو کل دوره کارشناسی برداشتم همین پروژه بود که واقعا ایده جالبی داره و خب اینجا فرصت توضیحش نیست :)

تو پروژه سر یه داستانی مجبور بودم ماژول مخابراتی SIM800C رو راه اندازی کنم و باهاش دیتا دریافت کنم.اونایی که با این ماژول آشنایی دارن میدونن که راه اندازیش اگه چم و خم کار رو بلد نباشی(دقیقا مثه من!)میتونه دست کم یک هفته وقتت رو بگیره.

ماژول رو از سایت eca سفارش دادم با یه سری خرت و پرت دیگه و امیدوار بودم همون روز اول بتونم داده روش ارسال و دریافت کنم :)

بعد اینکه اتصالات رو انجام دادم دیدم ماژول مثه اینا که یه چشمشون مشکل داره یه ذره چشمک زد و بعدش خاموش شد :/ فک کردم شاید مشکل از ماژوله ولی هیچ دلیلی وجود نداشت ماژول کار نکنه واقعا.خلاصه بعد کلی گشتن و خوندن فروم ها فهمیدم درد اصلی این تیپ ماژول ها پیک های جریانی (حدود 2 آمپر) تو زمان های مشخص (مثلا وقتی میخواد به شبکه وصل شه) هستش که خیلی از منابع جریانی نمیتونن این تیپ جریان ها رو تامین کنن و همین میشه که ماژول ریست میشه ولی من هرچی بررسی کردم این مشکل هم نبود تا اینکه بالاخره تو یکی از گروه های تلگرامی که اصلا فکرش رو هم نمیکردم تونستم راه کار رو پیدا کنم.مشکل خیلی ساده بود :)

مساله نه از ماژول بود و نه از منبع بلکه از واسط این دوتا ینی Bread board که اونجور که من فهمیدم نمیتونه این جریان های ترنزینت رو انتقال بده و همین هم باعث میشه ماژول حالش خراب شه.اومدم برد بورد رو از این بین برداشتم و ماژول رو مستقیم به خروجی رگوله شده منبع وصل کردم و دیدم ماژول مثه بنز داره کار میکنه و مشکلی نداره!

 

بالاخره راه افتاد به لطف خدا :)))

  • Saeid

روزهای ماه مبارک

پنجشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۴:۵۹ ق.ظ

سلام!

امشب فهمیدم اصولا وبلاگ نویس خوبی نیستم چون به کل فراموش کرده بودم اینجا رو :-)

بعضی وقتا یه سری چیزا برات اهمیت زیادی پیدا میکنن.بعضی آدما شاید.ولی درست که فکر میکنی دلیلش رو متوجه نمیشی.واقعا چرا آخه این آدم باید برام مهم باشه!

میگن بنی آدم و اعضا و اینا یک گوهرند ولی مساله چیز دیگس.چن وقت پیش داشتم با ن ن صحبت میکردم.بهش گفتم ازت دلخورم که خیلی دیر به دیر پیام میدی بهم (یا شایدم من پیام ندم تو کلا یادت میرم!) برداشت بهم گفت نمیفهمم چرا باید پیام بدم :)

اولش جا خوردم ولی بعد که درست فکر کردم دیدم درست میگه.چرا من باید بهش پیام بدم؟چرا اون باید به من پیام بده یا چرا باید اینکه حالمون خوبه یا نه رو به هم اطلاع بدیم؟

چه میشه کرد با چراهایی که تو زندگیت پیش میاد و جوابی نداری براش!

ولی خداروشکر

تا وقتی امیدی برای زندگی دارم و ایده ای برای فکر کردن بهش هیچ وقت به درگاه خدا گلایه نمیکنم.شاید ن ن آدم اشتباهی زندگیم بود که به زور سعی داشتم نگهش دارم ولی خب به قول حافظ "بسوختیم در این آرزوی خام و نشد ..."

 

بیخیال میگذره

راستی کتاب "فرهنگ اتصال" هم به دستم رسید ولی اصلا برام جذاب نبود.فکر میکردم داستان طور باشه ولی دیدم یه تحلیل اجتماعیه :/

  • Saeid

پروژه های ناتموم

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۲۹ ق.ظ

امروز روز سوم ماه مبارک بود و منم برا اولین بار تو ایام روزه داری تصمیم گرفتم یه ریسک انجام بدم و برم دوچرخه سواری البته با دهان روزه :)

یه خورده مراعات کنی و به خودت زیادی فشار نیاری کار خاصی نمیشه.حداقل من تجربش کردم امروز!

دوچرخه سواری که میرم معمولا اینطوریه که بعد یه خورده مسیر طی کردن میشینم یه جای دنج و فکر میکنم.به چیزای مختلف.به زندگی و اینکه قراره چی بشه.امروز تصمیم گرفتم قبل از شروع هر برنامه جدیدی پروژه های که انجام دادم ولی به دلایل مختلف تموم نشده رو تموم کنم.به عنوان اولین قدم اجرایی این طرح هم تصمیم گرفتم برد پروگرامر میکروکنترلر AVR که تقریبا از اولای شروع اپیدمی کرونا طراحیش رو آغاز کرده بودم تموم کنم و الان به لطف خدا کاملا تموم شد و آماده ارسال برای چاپ هستش :) ایشالا در اولین فرصت فایل های مرتبط باهاش رو اینجا میذارم تا اگه کسی خواست برا خودش این برد رو بسازه بتونه دانلود کنه و بده چاپ کنن براش

چیز جالبی که امشب یادگرفتم هم نحوه ارسال یه برد برای شرکت های چاپ PCB هستش.اینکه چه فایلایی رو لازمه بفرستی و از این حرفا.ایشالا تصمیم دارم یه توضیح جامع بنویسم راجع بهش همین جا.فکر میکنم مشکل خیلی از اونایی که مثه خودم تازه کار هستن حل میشه!

در هر حال حس خوبیه که یه کار جدید رو یادبگیری انجام بدی =))

  • Saeid

اولین تجربه

دوشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۴۷ ب.ظ

سلام!

امروز بعد مدت ها تصمیم گرفتم یه خورده حال و هوای وبلاگمو عوض کنم و تو اولین قدم از تغییر سرویس دهنده وبلاگ از بلاگفا به بیان شروع کردم.باید اعتراف کنم واقعا امکانات خیلی خوبی رو برای استفاده کاربرا فراهم کرده و خب اگه زودتر میدونستم قطعا خیلی وقت پیش از بلاگفا میومدم بیرون به خصوص که اون تبلیغ گوشه صفحه همیشه آزاردهنده بود برام :/

سعی میکنم تو این وبلاگ علاوه بر نوشتن روزنوشت هام که خب شاید یه روز با خوندن شون خاطرات شیرینی برام زنده شه یه بخش رو هم اختصاص بدم به نوشتن مطالب آموزشی که تو نت با بدبختی گیر میاد و منم بعد کلی گشتن تونستم یادبگیرمشون.امیدوارم اتفاقای خوبی رقم بخوره

راستی دارم تلاش میکنم مطالب وبلاگ قبلیم رو به این وبلاگ انتقال بدم.هنوز موفق نشدم و تو احراز هویت نرم افزار مهاجر گیر کردم ولی خب امیدوارم حل شه و بتونم این کار رو انجام بدم تا مطالب اون ولاگ که کلی از خاطراتم رو برام تداعی میکنه رو هم از دست ندم!

چند روز پیش کتاب "فرهنگ اتصال" از سوره مهر رو سفارش دادم.کتاب خوب و جالبی به نظر میومد.الانم منتظرم برسه دستم تو فرصت مناسب شروع کنم به خوندنش.ایشالا اینجا هم ازش بیشتر خواهم نوشت :)

 

  • Saeid